بی تی اس در ایران (۱)🤯💃🏻💜
● نویسنده: @bts_novel_army
سلام من اتم و ۲۰ سالمه یه معمار خیلی موفقم و طراحی و نقاشیم هم عالیه و توی منطقه بالا شهر تهران نزدیک هتل اسپیناس زندگی میکنم.وضع مالیم عالیه😎.آرمیم و بایسم تهیونگه و آرزومه ببینمشون. پدر و مادرم از ۱۸ سالگی گفتن که باید مستقل شم و ازدواج کردن یا نکردنم هم هیچ ربطی بهشون نداره😂 و باید زندگیه خودم رو داشته باشم و اونا به تصمیماتم احترام میذارن.😊
//ویو ات//
امروز پنجشنبه اس و میخوام برم خرید. صبح ساعت ۸ از خواب پاشدم، دوش ۵ مینی و روتین پوستی و خلاصه کارهای لازم رو انجام دادم و بعد صبحونه خوردم. یه تیپ قشنگ زدم.(عکسشو گذاشتم) یه میکاپ لایت و قشنگ کردم . کیف و گوشی و کارت پر پولمو (سر برجه تازه حقوق گرفته😂) برداشتم و رفتم نشستم تو ماشین و حرکت کردم به سمت پاساژ.
//پرش زمانی داخل پاساژ//
روی پله برقی بودم و به سمت طبقه پایین می رفتم. جلوم هفتا پسر بودن. آروم گفتم: چقد شبیه بی تی اسن!
یهو برگشتن و منو نگا کردن و خندیدن. بعد ماسکشونو دادن پایین یه چشمک زدن و سریع ماسکشونو دوباره زدن.
یعنی یعنی واقعا اونا بی تی اس بودن؟😳
بلند گفتم : بی تی اس؟؟🤯
//ویو ته//
از اونجایی که فهمیده بودیم تو ایران کلی آرمی هست ، زبان فارسی یاد گرفته بودیم و راحت می تونستیم فارسی حرف بزنیم و با ایرانی ها ارتباط بر قرار کنیم. تصمیم گرفتیم به ایران سفر کنیم تا بیشتر با اونجا آشنا شیم. با هزار زور و زحمت و بدبختی از ایران اجازه گرفته بودیم که فقط برای تفریح بیایم و یه ۲ ۳ ماهی بمونیم و قول داده بودیم کنسرت نذاریم و جایی رو شلوغ نکنیم.🙄😐 چقد سخت گیرن. مگه ما آدم خواریم؟😑
دیشب رسیده بودیم ایران . با بچه ها پلن چیدیم امروز یه خریدی بکنیم . پس خودمونو با کلاه و ماسک و عینک آفتابی پوشوندیم تا کسی مارو نشناسه.😐 اومدیم نزدیک ترین پاساژ به هتل. روی پله برقی بودیم و به سمت طبقه پایین میرفتیم که شنیدیم دختری مه پشتمون بود گفت چقد شبیه بی تی اسن. ماهم که فهمیدیم مارو شناخته برگشتیم و ماسکمون رو پایین و عینکمون رو بالا دادیم و یه چشمک بهش زدیم و خندیدیم. ولی وایییییییییییییییییییی چقد خوشگل بود 🤤😍. عشق در نگاه اول رو تجربه کردم 🥹
دیدیم کاملا خشکش زده و سرجاش میخکوب شده 😂 خب حق داره ، کسی فکرشو نمیکرد و نمیکنه که بی تی اس بیاد ایران😂
ولی اینقدر شوکه بود که حرکت نمیکرد و فقط زل زده بود به ما😂 ما کمکش کردیم روی صندلی طبقه ای که داشتیم میرفتیم بشینه و خودمون ازش یکم دور تر شدیم که یه صحبتی کنیم. من پیشنهاد دادم که ازش بخوایم حالا که ما رو شناخته اول به هیچ کس نگه و دوم یکم کمکمون کنه و حداقل امروز جاهای دیدنی اینجا رو نشونمون بده تا به این بهونه باهاش بیشتر آشنا شیم. بقیه هم قبول کردن و بعد به سمتش رفتیم.
امیدوارم تا اینجا دوس داشته باشید❤️
امتحانام شروع شده امکان داره دیر به دیر بیام😕
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#BTS
سلام من اتم و ۲۰ سالمه یه معمار خیلی موفقم و طراحی و نقاشیم هم عالیه و توی منطقه بالا شهر تهران نزدیک هتل اسپیناس زندگی میکنم.وضع مالیم عالیه😎.آرمیم و بایسم تهیونگه و آرزومه ببینمشون. پدر و مادرم از ۱۸ سالگی گفتن که باید مستقل شم و ازدواج کردن یا نکردنم هم هیچ ربطی بهشون نداره😂 و باید زندگیه خودم رو داشته باشم و اونا به تصمیماتم احترام میذارن.😊
//ویو ات//
امروز پنجشنبه اس و میخوام برم خرید. صبح ساعت ۸ از خواب پاشدم، دوش ۵ مینی و روتین پوستی و خلاصه کارهای لازم رو انجام دادم و بعد صبحونه خوردم. یه تیپ قشنگ زدم.(عکسشو گذاشتم) یه میکاپ لایت و قشنگ کردم . کیف و گوشی و کارت پر پولمو (سر برجه تازه حقوق گرفته😂) برداشتم و رفتم نشستم تو ماشین و حرکت کردم به سمت پاساژ.
//پرش زمانی داخل پاساژ//
روی پله برقی بودم و به سمت طبقه پایین می رفتم. جلوم هفتا پسر بودن. آروم گفتم: چقد شبیه بی تی اسن!
یهو برگشتن و منو نگا کردن و خندیدن. بعد ماسکشونو دادن پایین یه چشمک زدن و سریع ماسکشونو دوباره زدن.
یعنی یعنی واقعا اونا بی تی اس بودن؟😳
بلند گفتم : بی تی اس؟؟🤯
//ویو ته//
از اونجایی که فهمیده بودیم تو ایران کلی آرمی هست ، زبان فارسی یاد گرفته بودیم و راحت می تونستیم فارسی حرف بزنیم و با ایرانی ها ارتباط بر قرار کنیم. تصمیم گرفتیم به ایران سفر کنیم تا بیشتر با اونجا آشنا شیم. با هزار زور و زحمت و بدبختی از ایران اجازه گرفته بودیم که فقط برای تفریح بیایم و یه ۲ ۳ ماهی بمونیم و قول داده بودیم کنسرت نذاریم و جایی رو شلوغ نکنیم.🙄😐 چقد سخت گیرن. مگه ما آدم خواریم؟😑
دیشب رسیده بودیم ایران . با بچه ها پلن چیدیم امروز یه خریدی بکنیم . پس خودمونو با کلاه و ماسک و عینک آفتابی پوشوندیم تا کسی مارو نشناسه.😐 اومدیم نزدیک ترین پاساژ به هتل. روی پله برقی بودیم و به سمت طبقه پایین میرفتیم که شنیدیم دختری مه پشتمون بود گفت چقد شبیه بی تی اسن. ماهم که فهمیدیم مارو شناخته برگشتیم و ماسکمون رو پایین و عینکمون رو بالا دادیم و یه چشمک بهش زدیم و خندیدیم. ولی وایییییییییییییییییییی چقد خوشگل بود 🤤😍. عشق در نگاه اول رو تجربه کردم 🥹
دیدیم کاملا خشکش زده و سرجاش میخکوب شده 😂 خب حق داره ، کسی فکرشو نمیکرد و نمیکنه که بی تی اس بیاد ایران😂
ولی اینقدر شوکه بود که حرکت نمیکرد و فقط زل زده بود به ما😂 ما کمکش کردیم روی صندلی طبقه ای که داشتیم میرفتیم بشینه و خودمون ازش یکم دور تر شدیم که یه صحبتی کنیم. من پیشنهاد دادم که ازش بخوایم حالا که ما رو شناخته اول به هیچ کس نگه و دوم یکم کمکمون کنه و حداقل امروز جاهای دیدنی اینجا رو نشونمون بده تا به این بهونه باهاش بیشتر آشنا شیم. بقیه هم قبول کردن و بعد به سمتش رفتیم.
امیدوارم تا اینجا دوس داشته باشید❤️
امتحانام شروع شده امکان داره دیر به دیر بیام😕
#بی_تی_اس
#فیک
#فیک_بی_تی_اس
#BTS
- ۶.۶k
- ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط